دقیقا شد اون صحنه ای ک علی عبدلله امد برگرده
به خدا براتون گفتن علی عبدلله یه بار خجالت کشید من میگم صدبار خجالت کشید…
یه جوری کنار بدن ابلفضل شکست
دیگ سوار اسب نشد…
بچه ها همه کاسه به دست منتظر اب
از دور نگاه کردن دیدن یه اقایی افسار اسبشو کشیده داره بر میگرده
یکم ک نردیک تر شد دیدن علی ابدلله استینشو گرفته به چشماش
امد به زینب گفت خیلی سلام رسوند میخواست بیاد با نداشت